و من قدم بر جهنم می گزارم ... جهنم یخ می زند
و من لبخند می زنم . سرم پایین می افتد . اشک هایم در هوا یخ می زند
نوری بر من می تابد . نگاهم را بالا می گیرم . تنم یخ می زند
دست هایم را در دستش می نهم . قلبم یخ می زند
رو برمی گردانم و فریاد می کشم . من یخ می زنم
.
.
تا فعلا ... خداحافظتان ...
خوشحالم دوباره مینویسی...شعر قشنگی بود...
نخیرم شعر بود...موج نو بود حالا ...همین که من میگمو گوش کن..!!حالا هر چی راحتی همونه.!