اشک تاریکی

سکوت فریاد نابودی کلیشه هاست...

اشک تاریکی

سکوت فریاد نابودی کلیشه هاست...

...

من اینجا تنهاتر از هر وقت دیگری به خود می اندیشم که مشکلم چیست ؟ کجای کارم غلط بود که همه به سادگی وجودم را فراموش می کنند ؟

خسته شده ام ، از همه ی سرکوفت های خود و از اشک هایی که بر مژگانم خشک شد . می نشینم و می نویسم و فریاد می زنم که گناهم چیست ؟ ولی کسی فریادم را نمی شنود . خیلی وقت است که گوشهایشان را با خنده های الکیم پر کرده اند .

در حسرت کثیف ترین جواهر دنیا به آینه زل می زنم تا در چشمانم ببینم چیزی را که زندگی می نامنش.

افسوس ، افسوس که دیگر جز جسمی شکسته چیزی از من نمانده ، ولی با خود عهد کرده ام و تا جایی که این کمر خم شده اجازه دهد پایش می ایستم . من با خود عهد کرده ام که دست تمام کسانی را که به سویی دراز شده را بگیرم .

اشک چشمانم را می سوزاند ولی فقط در چشمانم خلاصه می شود . حسرت به دل ماندم که گونه هایم را هم خنک کند .

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ! چه واژه ی بی معنایی ...

نظرات 4 + ارسال نظر
ا یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام مرسی که اومدی متن زیبایی بود


زندگی سخته

مرگ دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ق.ظ

نگارش جالبی دارید ارا!!!امیدوارم بتونم به خوبی شما بنویسم و البته همکاری با شما برای من افتخاره!!!

به امید روزی که با کمک تمام انسانها جمهوری بهشت را بسازیم!!!

متن فوقالعاده بود!

خداحافظ شما!!!

ا یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 ق.ظ

سلام آپم بیا

zendegi-sakhte.blogsky.com

دختر منتخب دوشنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ب.ظ http://sin-city.blogsky.com

من سالهاست گریه نکردم بهم سر بزن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد