به نام خدا
سیاهی بر زندگی ما سایه افکنده!نابودی را با چشمان خود می بینیم!اسیر در خود،نابودی که خود می افرینیم!
چشمانمان را بر حقایق می بندیم و دیگر هیچ!در سیاهی فرو خواهیم رفت!از دنیای خود کناره گیری می کنیم!همه می دانیم که چه هستیم به کجا می رویم و چه خواهیم شد!از روز هبوط ذات زشت خود را یافتیم اما هر روز بیش تلاش می کردیم ان را پنهان کنیم!
ننگ بر انان که نفرت داشتن را مایه ای برای لذت بردن قرار داده اند اما...چه کنیم که این ذات انسان است×!بعضی توانسته اند ان را اصلاح کنند اما اکثر...اما بسیاری ان را پیش گرفتند و روز به روز بر قوت ان افزودند!
تنفر و حسادت شمشیر نابودی را می دهد به دست!همان شمشیری نامرئی که بر قلب برادر نشست و اولین خون ریخته شد!
هیچگاه خود را منزه از این حس ندانید!همه ان را دارا هستیم!همه تنفر را هر روز در خود پرورش می دهیم اما خوشا به حال کسانی که روزی هوای این شعله را خفه کرده اند!
تر و خشک با هم می سوزند!تنفر طوفان اتش که همه را در امواج خود غرق می کند و همه را به درون خود می کشد...نابود می کند می کشد جنگ رخ می دهد!!
و حال می بینیم که انسان می گوید ما نفرت را در قفس تن حبس کرده ایم،حال رو به انان می کنم و با افسوس می گویم این تو نیستی که نفرت را در درونت حبس کرده ای بلکه نفرت هست که تو را از درون در دست گرفته!!
سلام.
تائید میکنم ٬ نوشته تون رو.
خیلی قشنگ بود و با تحکم ذات انسان را گفته بودی .
خوشحالم ...نه ، خیلیییییی خوشحالم که به این نتایج رسیدی .
با این جملت خیلیییی حال کردم : با افسوس می گویم این تو نیستی که نفرت را در درونت حبس کرده ای بلکه نفرت هست که تو را از درون در دست گرفته!!
آره این احساسات همه جا و تو همه کس وجود داره با گرید های مختلف!
رام شده کنترل شده سرکش افسارگسیخته!!